این قضیه زن و مرد هم نمی شناسد. چه بسیار از زنانی را دیده ام و با گوش خود شنیده ام که از دیدن وضعیت پوشش هم جنسان خود این جمله را زمزمه کرده اند: من که زن هستم خجالت می کشم، وای به حال مردان!
به گواهی تاریخ و اسناد و کتاب هایی که بسیاری از آن ها توسط غربی ها نگارش شده است، داشتن پوشش و حجاب در ایران ربطی به دوران بعد از اسلام ندارد و آثار تاریخی، کتاب ها و اسناد، نقوش سنگی موید این موضوع هستند که لباس و پوشش زن و مرد ایرانی کاملا متناسب با حفظ حریم حیا و عفت بوده است.
دختران کوهان دار
در حدیثی طولانی از پیامبر اکرم در توصیف اوضاع و شرایط مردم آخرالزمان به موضوع شکل ظاهر و پوشش زنان و مردان اشاره شده است. حضرت در یک پیش بینی شرایط جامعه 1400 سال بعد را این طور روایت کرده اند: «سیکون فی آخر امتی رجال، یرکب نساؤهم علی سروج کاشباه الرجال. یرکبون علی المیاثر حتی یاتوا ابواب المساجد، نساؤهم کاسیاب عاریات، علی رؤوسهنّ کاسنمة البخت العجاف، لا یجدن ریح الجنّة! فالعنوهن فانهن ملعونات»
«در آخرت امت من مردانی پیدا می شوند که زنهایشان همچون مردها بر روی زینها سوار می شوند، در آن عصر بر فراز تشکها سوار می شوند و تا در مساجد می روند، زنانشان در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند و بر سرشان چیزی همانند کوهان اشتران لاغر است، آنها عطر بهشت را استشمام نمی کنند. آنها را لعنت کنید که آنها از رحمت خدا بدور هستند.»
فاطمه، جواهری مستور
به راستی چه به روز زن ایرانی آمده است که حیا و عفتش را به عنوان کالایی بی ارزش در معرض دید ناپاکان قرار می دهد؟
نداشتن حجاب نتیجه حیا زدایی در جامعه ای است که فاطمه را الگوی خود می داند. در ایام ولادت این برترین زن خلقت خوب است نگاهی به زندگی او بیاندازیم. فاطمه ای که در قله زیبایی، لطافت و ظرافت، پرچم نجابت و حیا و ایمانش به اهتزاز در آمده است و حتی از مرد نابینا خود را می پوشاند. همین بانو با همه اعتقادش به حجاب و حفظ حریم زن، بزرگترین حق طلب تاریخ می شود و ثابت می کند داشتن حیا و عفت و حجاب تناقضی با حظور در اجتماع ندارد.
آنچه جبرئیل با خود به آسمان برد
اگرچه شرایط زمانی که در آن واقع شدیم به اجبار ما را جزو انسان های آخرالزمانی محسوب می کند، اما می توان با تمسک به دو نیروی ایمان و اراده کاری کرد که بازیگر نقش منفی صحنه های آلوده دنیا نبود.
پیامبر صلی الله علیه و آله در واپسین روزهای عمر شریفشان فرمودند:
«از برادرم جبرئیل پرسیدم: آیا بعد از من به این جهان فرود می آیی؟
گفت: آری، ده بار می آیم و گوهرهای زمین را با خود می برم.
گفتم: چه چیزها را می بری؟
گفت: بار اول برکت را از زمین می برم.
بار دوم مرحمت را از بندگان می برم.
بار سوم حیا را از زنان می برم.
بار چهارم عدالت را از حکمرانان می برم.
بار پنجم محبت را از دل مردمان می برم.
بار ششم شکیبائی را از مستمندان می برم.
بار هفتم سخاوت را از ثروتمندان می برم.
بار هشتم دانش را از دانشمندان می برم.
بار نهم قرآن را از دل قاریان می برم.
بار دهم ایمان را از دل مؤمنان می برم.»